معرفی کتاب | «قاصدک»
به گزارش نوید شاهد استان قزوین، مجموعه نامههای یکصد دانشآموز خطاب به شهداست که طی سال ۱۳۸۷ در ۲۰۶ صفحه با شمارگان ۳۰۰۰ نسخه توسط انتشارات اندیشه زرین به چاپ رسیده است.
کتاب قاصدک به بهانه برگزاری یادواره شهدای دو دبیرستان در قزوین به کوشش حسن شکیبزاده و با مشارکت حوزه هنری استان قزوین تهیه شده است.
گفتنی است دبیرستان زکریای رازی و محمد بخارایی (نظاموفا)، از معدود مدرسههای قزوین است که با تقدیم حدود ۳۰ شهید در طول جنگ تحمیلی سهم بسزایی در تحقق اهداف نظام جمهوری اسلامی داشته است لذا بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قزوین، نخستین یادواره این شهدا را برگزار کرد.
در حاشیه این یادواره و به پیشنهاد بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قزوین، از دانشآموزان این دبیرستانها خواسته شد تا نامهای به شهدا بنویسند که یکصد نامه از مجموعه نامههای این دانشآموزان در کتاب قاصدک انتخاب و بازنویسی شده است.
در بخشی از مقدمه این کتاب آمده است: «.. شهدای دبیرستان زکریای رازی و محمد بخارایی (نظام وفا) در هنگام شهادت، یا فارغ التحصیل و یا مشغول به تحصیل در این آموزشگاهها بودند.
همراه با شهیدان این آموزشگاه، دانشآموزان بسیاری نیز بودند که با حضور ارزشمند و مستمر خود در مناطق مختلف جنگی، دین خود را به انقلاب اسلامی و همسنگران شهید خود ادا کرده تا حافظ دستاوردهای گران سنگ انقلاب اسلامی ایران باشند.
تقدیم شهدا و حضور بسیاری از دانشآموزان این آموزشگاه در عملیاتهای مختلف جنگی، بهانهای شد تا توسط مسئولان آموزشگاه و همکاری خوب بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قزوین، نخستین یادواره شهدای این آموزشگاه، با شکوه خاصی برگزار شود ...»
همچنین جواد روحانی از دانشآموزان استان قزوین در بخشی از نامه خود به شهدا این چنین مینویسد:«... گفتی و گریستی، ولی التماس چشمانت چیز دیگری میگفت، از آنچه که بعد از هجوم غم برایت مانده بود، از تسبیحی که بیشرمانه، سکوتش را شکستند و چه بیآزار دستانت را برای دیدار یک عشق، نذر باران کردی، دیگر حتی آسمان هم برای نفی احساس تو بهانهای ندارد و دیوار هنوز هم عکسهایت را بر گردنش آویخته و به حرمت آخرین نگاهت، چشمانش را به روی پنجره بسته است.
هنوز هم، چفیه و جانمازت را میشود از پشت همین چشمها دید، چشمهایی که میخواهند فقط بگویند: شهید، یعنی تکرار واژه عشق است و برای اینکه بدانند به آنها خواهم گفت: شهید همان معنای عشق است که من هر روز معنایش میکنم، ولی هر شب، همه کتابهایم را به دنبال این مفهوم میگردم؛ و به یاد شعری که همیشه زیر لب زمزمه میکردی: اعتقاد من به پیوند غریب خاک و انسان نیست/ من به یک معراج بیبرگشت خواهم رفت/ من دودمان خاکیام را، دود خواهم کرد ...»